سال 88 رفتم بهزیستی و گفتم پدر و مادری می خواهم که بچه معلول را به فرزندی قبول کرده باشند. خانمی گفت یک کیس داریم که بچه اش سی پی است و بعید می دانم بایید جلوی دوربین. گفت شاید برای بیننده هایتان خوب نباشد، آخر بچه را از بهزیستی برده و بهزیستی هم بچه معلول سی پی به اینها داده. البته به آنها گفته ایم بیاید عوض کنید ولی گفتند که نمی خواهیم. جوری برخورد می کرد که انگار این سوژه به درد نمی خورد. من گفتم اتفاقا همین خوب است. الان بچه شش انگشتی را که با یک عمل ساده نیم ساعته درمان می شود، پشت در بهزیستی می گذارند و می روند. گفت اتفاقا اینها عاشق این بچه هستند. من آدرس آنها را گرفتم و رفتم دیدنشان. یک زیرزمین اجاره کرده بودند که رفت و آمدشان راحت باشد و وضع مالی خوبی هم نداشتند.
متن کامل در ادامه مطلب...